مهمونی خونه دایی جون
عزیزم امروز خاله سمیه زنگ زدحال شما رو بپرسه بعد مارو هم دعوت کرد منزل دایی جون ما هم از خدا خواسته چون دلمون براشون تنگ شده بود فورا قبول کردیم وبه بابایی جون گفتیم باید مارو ببری اونم قبول کردمارو برد خونه دایی جونم از اونجایی که دایی نذر سمنو داره مثلا ما میخواستیم کمکشون کنیم اما فقط زحمتشون دادیم وشماواقاسهیلم کلی شیطونی کردین تا بلاخره ما با دختر دایی ها باترفندی یکم شمارو ترسوندیم که خیلی هم جواب نداد اما ما کلی خندیدیم امروز خیلی خوش گذشت خدارو شکر انشالا نذرشونم قبول باشه عزیز دل خاله قربونت برم من اقا بنیامین وملیسا جونم بنیامین جونم نی نی خوجل ما فدات بشم انقدرنازی عزی...
الیناوروز میلاد حضرت رسول
مهمونای الینا جون دراین روز عزیز امیرحسین جونی اینم دانیال جونی پسر خاله امابابایی مهربون امروز که تعطیل بود حسابی ازت مراقبت کرد بردت پیش دکتر وکلی برات ابمیوه وشلغم گرفت تا زودتر خوب بشی بابایی دستت درد نکنه امروز خیلی اذیت شدی خوشحالیت خیلی دوام نداشت گل نازم چون یه ویروس بدجنس امدو رفت تووجود نازنینت بمیرم مامان شما هم یه دفعه افتادی تو رختخواب مامانی از دیروز که فهمیدی خاله اینا از تهران میان خونمون انقدر ذوق کردی بخاطر دیدن دانیال جونی و مهدی جونی ...
عکس های الیناکوچولو
انقدر از دیدن عکسات ذوق می کنی که مامانی هم تشویق میشه باز قاب های مختلف برات بذاره عزیز دردونه قربون فرشته کوچولوم بشم اینم یه عکس ناز دیگه الیناجونی امروز همش بهونه میگیری به خاطر دستت که درد داره بمیرم برات نفسم دستور دادی عکستو بابانوئل کنم چشم نور چشمم منم این قاب هارو برات انتخاب کردم وشما هم کلی استقبال کردی فقط به عشق شما این کارو کردم ...
بازم قاب عکس جدیدوالینا جون
دوستت داریم الینا فدات بشم مامانی دخترنازبابایی الیناوغزال ناز الیناواسب سیاه خانومی مامانی بازم قاب های عکس جدید باراهنمایی یه دوست پیدا کردوعکسای ناز شما رو توش قرار داد تا با دید...
اولین روز جدایی مامانی والینا
فدای معصومیتت بشم خانم مهربون سلام عشقم الینا جونی امروزیکی از روزای تلخ زندگیم بود اخه صبح که رفتیم خونه مامان جون خاله الهه هم اونجا بود امده بود ملیسا کوچولو رو ببینه وقتی سراغ امیررضارو ازش گرفتی بهت گفت میای بریم پیش امیر دیگه شما سراز پانمی شناختی انقدر اصراروالتماس کردی تا اجازه بدم منم مقابل لحن قشنگ شما عاجزم بالاخره راضی شدم رفتی اما این جدایی تا7شب طول کشید منم دیوونه شدم از دوریت بدتر هم اینکه بابایی نبود خلاصه بعداز این چند ساعت وقتی امدی ازخوشحالی دیدنت کلی تو بغل گرفتمت وبو کردمت وبوسیدمت اما وقتی داشتم می بردمت خونمون بخاطر عجله نفهمیدم ودستت رو لای در گذاشتم بمیرم برات چه روز بدی بود باز خدار...
مشرف شدن الینا به کربلا7ماهگی
عشقم چون میدونم یادت نمیمونه زیارت اقاامام حسین به همین خاطر برات اینجا ثبت میکنم 7ماهت بود رفتیم کربلا البته باباجون همراهمون نبود با مامان جون خاله هاوپسرخاله هات رفتیم اینجا هم تو بغل اکبراقا پسر خالت هستی خیلی هم اذیتش کردیم تو این سفر دستش درد نکنه خیلی زحمت مارو کشید ...
الیناوسفربه شیراز
بابا جون خیلی دوست داره ...
سفربه جزیره زیبای کیش
باباجون از جوجو ها میترسیدی ...
2سال ونیمی وسفربه کرمانشاه
عزیزدلم تومسیر بردیمت پارک انقدر خوشحال بودی که نگواما چون ظهربود وسایل پارک خاموش بود ولی مامان بزرگ پول داد به مسول پارک تا وسایلو برات روشن کنن الینا در پارک ملایر الینا با باباش در طاق بستان کرمانشاه ...